عشق یعنی دل سپردن درجنون *** عشق یعنی در دل دیوانه خون
عشق یعنی اشک چشم عاشقی *** خنده معشوقه نا لایقی
عشق یعنی رفتن ازشهرنگار *** با دو چشم تربه سوی روزگار
عشق یعنی بی وفایی های یار *** عشق یعنی سالها در انتظار
عشق یعنی جان سپردن بین راه *** عشق یعنی قطره های اشک وآه
عشق یعنی لاله های مرده رنگ ***عشق یعنی دل سپردن بهرسنگ
عشق یعنی اشک چشم عاشقی *** خنده معشوقه نا لایقی
عشق یعنی رفتن ازشهرنگار *** با دو چشم تربه سوی روزگار
عشق یعنی بی وفایی های یار *** عشق یعنی سالها در انتظار
عشق یعنی جان سپردن بین راه *** عشق یعنی قطره های اشک وآه
عشق یعنی لاله های مرده رنگ ***عشق یعنی دل سپردن بهرسنگ
آری آغاز دوست داشتن است *** گرچه پایان راه نا پیداست
من به پایان دگر نیاندیشم *** که همین دوست داشتن زیباست
صدام گرفته . نبضم تند ميزنه
قرمز شدم . پاهام ياري نمي کنه
تواني برام نمونده .
از چي خجالت ميکشم ؟!
مگه به زبون آوردن اين جمله چقدر سخته آخه ؟!
چرا نميخوام داد بزنم تا قلبم سبک بشه ؟ آخه چرا ؟
من که دروغ نميگم پس نبايد خجالت بکشم .
ولي تا چشمم به نگاهش ميفته دوباره نبضم تند ميزنه و
آره ! مي خوام بهش بگم دوستش دارم 
سکوت خانه را گرفت
عقربه های ساعت ایستادند
و عشق مرد
و خورشیدهمیشه در غروب ماند
وقتی در آغوش گرفت مادرم رنگ خدا را
تمام افراد شهر دلم خودکشی کردند
شنید بودم شهر مردگان
و حال تجربه آن شهر
اشکهاییم خشک شد
حال باریدن نداشت
شاید از سرما یخ زده بودند
هر طرف یاد و خاطره ای از مادرم
بغض تنها کلام گفتن
از خانه بیرون رفتم با کیفی بدوش
در خانه را بستم
در کوچه زندگی
قدم زدم و هرز گاهی
نگاهی به عقب
عمیق و سنگین بود
مادرم تنها رفت
من نیز رفتم
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
خانمی وارد داروخانه می شه و به دکتر داروساز میگه که به سیانور احتیاج داره!
داروسازه میگه واسه چی سیانور می‌‌خوای؟
خانمه توضیح می ده که لازمه شوهرش را مسموم کنه.
چشم‌های داروسازه چهارتا می شه و میگه: خدا رحم کنه،
خانوم من نمی‌تونم به شما سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکُشید!
این بر خلاف قوانینه! من مجوز کارم را از دست خواهم داد...
هر دوی ما را زندانی خواهند کرد و دیگه بدتر از این نمی شه! نه خانوم، نـــه!
شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد.
بعد از این حرف خانمه دستش رو می بره داخل کیفش و از اون یه عکس میاره بیرون؛
عکسی که در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام می‌خوردند.
داروسازه به عکسه نگاه می کنه و می گه: چرا به من نگفته بودید که نسخه دارید؟!
نتیجه‌ی اخلاقی: وقتی به داروخانه می‌روید، اول نسخه‌ی خود را نشان بدهید!
فانتزی
تعداد صفحات : 14
درباره ما
دوستان عزیز بسیار دوستان دارم و شما آزاد هستید مطالب را با ذکر منبع کپی کنید و به ما نظر دهید.
اطلاعات کاربری
معماآرشیو
آمار سایت
کدهای اختصاصی